خاطرات اربعین نود و هشت: (شماره نه)


راننده قبول کرد از مسیر همدان به سمت مرز مهران نره و از یه مسیر دیگه رفت تا به ترافیک نخوریم.

ماشینی که محسن و سه تا دیگه از رفقا تو اون بودن یکی دو ساعت بعد ما حرکت کرد.

با محسن از طریق پیامک و تلگرام در ارتباط بودیم. لوکیشنمون رو از طریق تلگرام برای هم فرستادیم.

حالا معلوم شد که اونا از مسیر همدان یعنی مسیر اصلی و پرترافیک به سمت مرز رفتند.

این بود که دیگه از هم جدا شدیم رسما.

راننده ما می گفت ما از یه دوراهی به بعد مسیرمون با اونا یکی میشه یعنی مسیر همه یکی میشه و اونجا به بعد ترافیک میشه.

ما هی منتظر اون دوراهی بودیم!

آخه اصلا به ترافیک خاصی نخوردیم در حالی که انتظار ترافیک رو داشتیم.

به یه دوراهی رسیدیم و درحالی که اکثر ماشین ها از یه ور می رفتند ما از اون ورش رفتیم.

افتادdl تو یه جاده. اسمش یادم نیست. پرنده پر نمی زد.

باورم نمی شد نزدیک مرز چنین جاده خلوتی تو ایام اربعین پیدا بشه.

خلاصه که ته این جاده خورد به نزدیک پایانه برکت.

این شد که ما بدون حتی یک دقیقه ترافیک در شلوغ ترین ایام سال رسیدیم به مرز مهران.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها