رفته بودم نمازجمعه این هفته.

نشستم بیرون داخل فضای باز دانشگاه تهران.

دیدم یه جوون ریشی 27اینا ساله اومد که گوشیش رو تحویل بده. چهرش خیلی آشنا بود. خیلی. ولی نمیدونستم کجا دیدمش.

یک تسبیح کوچیک خاکی کربلا دستش بود.

از اون لحظه که این صحنه رو دیدم، یه حسی تو دستام ایجاد شده، الانم هست، که دیگه نمی تونستم تسبیح کربلا دستم نگیرم.

یادم اومد یکی از بچه ها (محسن سلیمانـ.) ترم قبل یکی از این تسبیح ها ، سوغات آوره بود.

امروز داخل چمدون اینام رو گشتم ولی نبود. ظاهرا بردمش خونه.

به (مرتضی غفوریا.) هم دیروز گفته بودم تسبیح کربلا نداری؟! گفت چرا یکی دارم. خلاصه که همین به ربع پیش رفتم اتاقشون که رو به رو اتاقمون هم هست، و تسبیح رو گرفتم. الانم جلومه. نمی دونم این حسه که خیلی هم لذت بخشه چیه.

نمی تونم تسبیح کربلام رو از دستام دور کنم. باید جلو چشم باشه همیشه.

ان شاءا. رحمت و نعمتی از طرف خدا باشه.

اینم عکس تسبیح




مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها